سفر پلور
جمعه 90/6/18یعنی وقتی که تو 11 ماه و 13 روزت بود رفتیم پلور همه بودن و یه عااااااااااااااالمه خوش گذشت تو هم خیلی خوشحال بودی و همش مشغول بازی و شیطونی بودی حاضر نبودی یه لحظشو از دست بدی واسه همین اصلا دلت نمی خواست بخوابی منم حسابی از دست شیطونیات کلافه شده بودم! وقتی میبردیمت کنار اب با اینکه ابش خیلی سرد بود ولی میخواشتی پاهات تو آب باشه و حاضر نبودی بیای بیرون.وقت ناهارم دلت میخواست خودت غذا بخوری و همه چیو با هم قاطی کردی و دیگه نمیگم که چه وضعی درست کرده بودی...... خلاصه تا عصر اونجا بودیم و بعدم رفتیم امام زاده هاشم آش خوردیم و جیگرای خوششششششششمزه.بعدم تا خونه راحت خوابیدی البته خواب که نه از بس بازی کرده بودی از خستگی انگاری بیهو...
نویسنده :
مامان صبا
1:33